پاتریس

 

هان! مبادا کسی که نمی داند، از فرا گرفتن شرم بدارد ؛ چرا که ارزش هرانسان، چیزی است که می داند . [امام علی علیه السلام]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?پاتریس

شنبه 83/10/5  ساعت 9:17 عصر

وبلاگ آتوسا

با سلام خدمت دوستان ناآشنایی که لطف دارن و کامنت نمیدن میخواستم بگم به این وبلاگ هم سری بزنین

http://a2sa.persianblog.com 

آدمیانی تهی

آدمیانی باد کرده ایم

که به هم تکیه داده ایم

با کله هایی همه لبریز کاه

دریغا دریغ که جهان اینگونه به پایان میرسد

نه به بانگ انفجاری

بلکه به صدای نحیف بادی


نظر شما( )
?پاتریس

سه شنبه 83/8/26  ساعت 12:29 عصر

خواهش میکنم مرا پیدا کنید

یک هفته گذشت ، در این یک هفته بیهودگی تنها کارم شمارش لحظه ها و به امید فردا نشستن بود . فردایی که بد تر از امروز و زشت تر از دیروز میآمد . چرا ؟ خودم هم نمیدانم . او میگفت : وقتی که لحظه هایمان را برای داشتن سپری نکنیم و غرق در رویا به امید فردا بنشینیم فردایی تاریک تر از امروز خواهیم داشت .

آری او راست میگفت ای کاش اینجا بود وبه این سوالم پاسخ میداد . کسی که این نکته را بداند ولی نتواند آن را چراغ راه خود قرار دهد چه ؟ و چقدر سخت است که کسی آگاهانه خود را نابود کند ولی همه میگویند خدا مهربان است پس اگر از او بخواهم که مرا به آرزویم برساند حتما" این کار را خواهد کرد .

ولی او میگفت : نعمت از خدا خوشبختی از تو .

نمی دانم ، تنها کلمه ای که در طول عمرم یاد گرفته ام . اما وقتی به یاد سقراط می افتم که با آن همه عظمتش گفت : نمی دانم  ،  دلم گرم میشود .

ولی او میگفت : سقراط آگاهانه گفت : نمی دانم ،  نمی دانم او در واقع اوج کمال و معرفت بود . اما نمیدانم دیگران… البته اگر بگویند . تا به حال به این اندازه احساس بدبختی نمی کردم احساس میکنم خودم را گم کرده ام ولی نه من هنوز خودم را پیدا نکرده ام که حالا گم کرده باشم .

او میگفت : هر چه بهتر خودت را بشناسی این جهان را بیشتر خواهی فهمید . ای کاش اینجا بود و به این سوال پاسخ میداد . من چطور خودم را بشناسم ؟

یکی از دوستانم میگفت : که اگر بخواهیم کسی را بشناسیم باید یه سرو وضع و لباسش دقت کنیم .

دیکری میگفت : که باید به نوع موسیقیی که گوش میدهد دقت کنیم .

یکی دیگر هم میگفت : که باید به خانواده و دوستانش نگاه کنیم .

اما او می گفت : اینکه میگویند نیمی از شخصیت انسانها در لباس آنهاست به این دلیل نیست که اگر کسی لباس زیبا و یا مناسب با سلیقه ویا اعتقادات ما نپوشیده مهر بی شخصیتی به او بزنیم . این جمله یعنی اینکه از روی لباس شخص میتوانیم میزان اعتقاد ، تنوع طلبی و اهمیت به نظم و تلاش برای رسیدن به آرامش ، رنگ مورد علاقه و … را که نیمی از شخصیت انسان را تشکیل میدهد بشناسیم . در مورد موسیقی هم کسی که میگوید برای شناخت انسان ها باید به نوع موسیقیی که گوش میدهند توجه کنیم اول باید بدانیم که آن فرد از موسیقی چقدر میداند . موسیقی هنری وسیع است . فردی را میشناسم که در این زمینه مطالعات گسترده ای داشت ولی در یکی از سفرهایش دوستش آهنگی را برای او گذاشت که که باعث شد او بگوید : من هیچ چیز از موسیقی نمیدانم .

در ضمن در علم روانشناسی ثابت شده که ممکن است انسانهای با شخصیتی با شنیدن آهنگی در سطح پایین ناخود آگاه حس خوبی به آنها دست دهد . این امر به این علت است که در سالهای گذشته اتفاق خوبی برایشان رخ داده که در آن زمان آهنگی مشابه این آهنگ ویا همین آهنگ پخش میشده و چون این آهنگ سطح پایین فرد را به به یاد آن خاطره میاندازد فرد نسبت به این آهنگ اظهار علاقه مندی میکند . همچنین از طریق موسیقی میتوانیم انسانها را از نظر شاد بودن متعادل بودن ویا غمگین بودن طبقه بندی کنیم و یا اینکه با توجه به موضوع ترانه آن را با روحیات آنها و اتفا قاتی که در گذشته برایشان رخ داده مطلع شویم .

اما اینکه بخواهیم از این طریق به کسی مهر بی شخصیتی بزنیم باید اطلاعات و تحقیقات وسیعی در این مورد داشته باشیم .

و اما محیط خانواده و دوستان که امری نسبی است و علم ثابت کرده که حتی دو خواهر و یا برادر دو قلو هم از نظر اخلاقی شبیه به هم نیستند .

رویا دفتر خاطراتش را که در واقع دفتر درد دل ها و تفکراتش بود بست و با خویش گفت : خوشحالم ، خوشحال از اینکه خداوند چنین فردی را بر سر راهم قرار داد تا مثل دیگران با تفکراتی نادرست زندگی ام را ادامه ندهم .

رویا بار دیگر دفترش را گشود و نوشت : خواهش میکنم مرا پیدا کنید

وقتی به یاد حرفهایی که او میگفت می افتم احساس میکنم این جمله آرزویی است که دست یافتن به آن دشوار است . پس بهتر است جمله ام را اصلاح کنم .

ای من خواهش میکنم مرا پیدا کن .

ای کاش او اینجا بود و به این سوالم پاسخ میداد : من چطور خودم را پیدا کنم .

به یادش آمد که او همیشه می گفت : تو شروع کن   کار خودش تمام میشود .

من رویا فرهمند هستم . نمیدانم زیبایم یا نه فقط میدانم زیبایی یک زن در رنگ رخسارش در آرایش موهایش ابروان کمانش و یا لبهای همچون گل سرخ و اندام زیبایش نیست زیبایی یک زن در چشمانش است نگاهی که صداقت در آن موج میزند و دریچه ای به قلب اوست .

آری این را او به من آموخت کسی که همیشه به من میگفت : در نگاهت واژه ای را میبینم که نمی توان اسمی برایش انتخاب کرد و این بزرگترین امتیاز توست که تو را از دیگران متمایز میکند .

نمیدانم شخصیتی در خور توجه دارم یا نه فقط میدانم که دو چیز در ایجاد یک شخصیت نیرومند موثر است : شادی روح و خوش بینی . آری این را او به من آموخت کسی که همیشه به من میگفت : شادی روح و خوش بینیی که در وجودت است باعث شد که تا این اندازه نظرم به تو جلب شود . نمی دانم موفقم یا نه فقط میدانم که کردار همه چیز است و شکوه و افتخار هیچ چیز نیست . نه ، این را خودم آموختم ولی او بود که به من آموخت : موفقیت برای افراد کم ظرفیت مقدمه ی گستاخی است . اصلا" این توضیحات به چه درد میخورد به نظر من مهم نیست چه کاره ایم و اصل و نسبمان به کجا برمیگردد ، دین و ایمانمان چیست زیباییم ویا زشت و ... مهم این است که انسان باشیم و معنای واقعی انسانیت را بدانیم و قدر این نام را که خدا با طلا بر سدر مخلوقات خود نوشته بدانیم . چه زیبا گفت زرتشت : گفتار نیک- پندار نیک- کردار نیک  .

با این سه  سعادت از آن شماست .

پس من انسان هستم ، انسانی که مشتاقانه در جستجوی کمال است .

رویا احساس سبکی میکرد باورش نمی شد که به این سادگی خودش را پیدا کند . با خودش گفت : من واقعی انسانها در روبرویشان ایستاده فقط کافی است در را به رویش باز کنند .

 

 


نظر شما( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

وبلاگ آتوسا
خواهش میکنم مرا پیدا کنید

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

2686

بازدید امروز

2

بازدید دیروز

0

حضور و غیاب
یــــاهـو


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

پاتریس

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 لینک دوستان

** آتوسا **

اشتراک